دیوانگی

به زندگی کردن اعتیاد دارم نه اشتیاق.همه چیز برام تکراری شده.خوابیدن دیر وقت و بیدار شدن دیر هنگام.درد گرفتن معده و حس گرسنگی.نیمرو نیمرو نیمرو نیمرو.نمیدانم مقصر کیست.من یا تو ؟شاید  هیچ کدام!همیشه که مقصری در کار نیست.اصلا چرا مقصر؟چرا؟مگر اشتباهی رخ داده؟مگر اتفاق شومی رخ داده؟مقصر،مجرم.فرق این دو چیست؟نمیدانم.نمیخواهم بدانم.دوست دارم بین این دو فرقی قائل شوم.شاید اگر این دو را یکی بدانم در دادگاهی شخصی خود را به مرگ محکوم کنم.و  کجاست آن وکیل تسخیری که مرا از بند وجدانم برهاند.مدتهاست که عذرش را خواسته ام ، مدتهاست.ای کاش عذر قاضی را میخواستم.آن وقت من بودم و شهر بی قانون و دل شکسته تو.