بهش میگم:دیروز رو دوست ندارم چون امروزم رو خراب میکنه.فردا رو هم دوست ندارم چون امروزم رو ازم میگیره.امروز رو هم دوست ندارم چون قشنگ نیست.بهم میگه:برو بمیر.بهش میگم:از پیشنهادت متشکرم.
عزیز دلم خیلی زود بود که به این سفر دور بریو خیلی بی خبر رفتی. کاش این پیشنهادو قبول نمیکردی.تا هر وقت کسی خاله شو صدا میکنه من مثل دیوانه ها از جا نپرم به این امید که صدای گرم تو را بشنوم
سلام بر مجهول مجهول زاده
وبلاگ قشنگی دارید.
اما پست دیوانگی از همه پستها زیبا تر بود
موفق باشید
عزیز دلم خیلی زود بود که به این سفر دور بریو خیلی بی خبر رفتی. کاش این پیشنهادو قبول نمیکردی.تا هر وقت کسی خاله شو صدا میکنه من مثل دیوانه ها از جا نپرم به این امید که صدای گرم تو را بشنوم
دلم واست تنگ شده امین. کاش منم میبردی با خودت